الینا فرشته ی کوچولوالینا فرشته ی کوچولو، تا این لحظه: 13 سال و 9 ماه و 20 روز سن داره

الینا فرشته آسمونی

اتوبوس سواری

سلام گل ناز من ، شما به اتوبوسهای درون شهری خیلی علاقه داری و هروقت  میریم بیرون با دیدن اونا با هیجان اصرار میکنی سوار شیم(حتی یه بار اونقدر اصرار کردی آخرش مجبور شدیم من و شما سوار اتوبوس شیم و بابا با ماشین اسکورتمون کرد )واسه همین دیروز عصر که بابا رفت کلاس زبان ،مادر و دختر آماده شدیم و ببا یه اتوبوس زرد رنگ رفتیم بازار  و کلی قدم زدیم و واسه شما که یه دخمل طلای خوب و مهربون هستی سی دی بانی نی 4 رو خریدیم بعد با یه تاکسی زرد رفتیم خونه عمه جون من تا بابا بیاد دنبالمون و برگردیم خونه. جالب اینکه تو تاکسی هم کلی خوشحال بودی و مدام میگفتی به به  چه تاکسیه قشنگی (فکر کنم در آینده جز فعالان محیط زیست و طرح کاهش آلودگی هو...
6 مهر 1391

عشق شعر و موسیقی

از همون روزهای اول زندگیت به موزیک و آواز علاقه خاصی داشتی و حسابی عکس العمل نشون میدادی الان هم عاشق سی دی های خاله ستاره و با نی نی هستی و تمام شعرهاشون رو حفظی،دایی سعید هم همیشه کلی سی دی جدید و جالب واست میخره الینا غرق تماشای خاله ستاره جالب تر اینکه من هر شب قبل از خواب سوره فلق رو تو گوشت زمزمه میکردم یه شب تا گفتم بسم اله الرحمن ... یهو ادامه دادی الرحیم قل اعوذ برب الفلق و.... الی آخر سوره و کامل و درست همشو خوندی و طبق معمول من و بابا افتادیم به جونت و بوسه بارانت کردیم دختر باهوش من از اون شب به بعد هر شب 3 تا سوره واست  میخونم و تو در حال حاضر که دقیقاً دوسال و دوماهته 3 تاسوره رو کامل میخونی(فلق - توحید و ...
4 مهر 1391

هاپو نه......سگ!!!

  یه روز یه کتاب از حیوانات واست آوردم عکس یه سگو بهت نشون دادم با تمرکز و فاصله دار گفتم مامان این هاپو ا ها پو یه دفه یه نگاه عاقل اندر سفیه به من انداختی گفتی هاپو نه...سگ !!!!1 بعدش ورق زدی حیوونارو نشونم دادی گفتی گاو........بعدش صداشو درآوردی :ما -بعد مرغ و خروس و شیر و پلنگ و زرافه و قورباغه و من حسابی مات و مبهوت بعد کاشف بعمل اومد مادرجون اینارو بهت یاد داده و با یه بار گفتن تو همه رو به ذهن سپرده بودی فدات شم خرگوش باهوش من   ...
3 مهر 1391

بلدم..........نمیخونم!!!!!!!!

دخمل طلای من علیرغم اینکه خیلی دیر راه افتادی عوضش تو زبوووون و حرف زدن نگو و نپرس گاهی اوقات یه چیزایی میگی و یه کلماتی استفاده میکنی که من مامان اونارو بلد نیستم تو این عکس بهت گیر داده بودم که واسم شعر حسنی رو بخونی چون شدیداً مشغول برس بازی و موبایل بازی بودی یهو با لج بهم گفتی " بلدم.........نمی خووووونم قربون اون اخم و لج کردنت بشم من ...
3 مهر 1391